سلاااااااااااام ، جااااان من پا نشید من راضی نیستم چطورید؟خوبید؟خوشید؟سلامتید ان شاء الله؟خب خدا رو شکرررر

الهی که حسابی کیفتون کوک باشه.منم خوبم قربون شما

خیلی وقته نیومدم اینجا.کلی اتفاق افتاده.البته بارها اومدم و نوشتم اما پاک کردم.

تو این مدت من اون کنسرت کذایی رو رفتم و خییییلی بهم خوش گذشت و یه شبه شدم فن آقای طلیسچیاون شب واقعا خوب بود و کلی انرژی گرفتم و کلی ام خالی شدممنزل خواهرم اومد متاسفانه.پروژه ای که با همسر روش کار میکردیم نتیجه داد و خدا رو هزار مرتبه شکررر یه نتیجه شیرین ازش گرفتیم.یکی از عزیزانم با موفقیت عمل کردن و سلامتیشونو به دست آوردن.مادر و پدرم یه سفر مشهد رفتن با فامیلا که از اونجا برام سوغاتی های زیبایی آوردن و من خوشحال ترین بودم.تمرینات معجزه شکرگزاری رو شروع کردم و باید بگم هرروز شاهد لطف خدا هستم.واقعا عالین.دیگه دیگه؟مهم تریناش اینا بودن.اما میتونم بگم پس از یک آذر سخت،یک دی شیرین رو گذروندم.با همه ی بدو بدوهاش و خستگی هاش،نتیجه های زیبایی داشت و خستگی رو از تنم درآورد.

دیروز دیدم چقدر این اواخر از خودم غافل شدم.گفتم این جوری نمیشه تسنیم پاشو پاشوووو.از آنلاین شاپ مورد علاقم تموم وسایلایی که دو ماه بود ذره ذره سفارش میدادم رو نهایی کردم و احتمالا فردا میرسن. یه مرغ خوشمزه گذاشتم و گفتم همسر بیاد خونه باهم ناهار بخوریم که خوشحال شد و اومد.برای سرکارش میوه گذاشتم.این دو ماه آینده کارش خیلی سنگینه.دوش گرفتم،لاک زدم ،ماسک گذاشتم و فیلم زیبای غ.و.ت رو برای بار نمیدونم چندم دیدم.این سبک فیلم های آرامش بخش رو خیلی دوست دارم.فکر میکنم به اون محیط و اون زمان تعلق دارم و اشتباهی افتادم تو این موقعیت مکانی و زمانی.لباس ها رو اتو کردم و فوتبالو دیدم و کلی جیغ زدم.در آخر خریدای خونه رو  برای امروز صبح سفارش دادم و خدا پدر تکنولوژی رو بیامرزه صبح آوردن.امروزم ماسکمو گذاشتم و حسابی به خودم رسیدم.از ظهر عدسی گذاشتم که تا شام جا بیفته.یه کیک اسفنجی خوشمزه ی قابلمه ای ام پختم و چای ترنج دم کردم تا همسر بیاد و باهم بخوریم.هم هوس کرده بودم هم برای تشکر از صبوری،حمایت و تلاش همسر گفتم خوشحالش کنم.خلاصه که این دو روز شدم زن زندگیخیلی حالم خوبه.فقط چندتا دونه کار مهم دارم که باید زودی شروعشون کنم.گاهی با خودم میگم چقدر اینطوری خونه دار بودن زیباست.آرامش.بدون دغدغه.عطر کیک و صدای کتری.اما بعد یادم میاد که من نمیتونم اینطوری باشم.نه.

راستی.

چند وقت پیش که خیلی غصم گرفته بود رفتم تو یادداشت های گوشیم و با خودم حرف زدم.

گفتم از چی ناراحتی؟تو بگو بهم،من درستش میکنم.

جواب دادم تو اینجوری هستی تسنیم.همش اینکارو میکنی.اون کارو نمیکنی.و

یه عالمه نوشتم و بعد روبه روی هرکدوم از خودم دلجویی کردم و قول دادم اون کارو درست کنم و راه حلی که براش به ذهنم رسید رو نوشتم.

یعنی تصمیم گرفتم یه سری کارا رو برای آرامش بیشتر روحم انجام بدم.مثلا خودم رو خواسته در شرایطی که میدونم ناراحتم میکنه قرار ندم.مثل خوندم فلان سایت،خبر،حضور تو فلان مهمونی یا معاشرت با فلان شخص.و خیلی خوب بوده.تمرینات شکرگزاری  هم تو این مسیر خیلی کمک کننده بودن.با تشکر از هیلای عزیز.من کتابش رو تهیه کردم و هربار میخونمش و پیش میرم.دوباره روتین خوشگلاسیونم رو آغاز کردم.شاید باورتون نشه اما پس انداز هم یکی از کارهایی بود که متوجه شدم چقدر به آرامش خاطرم کمک میکنه و شروعش کردم.و نظم.که مدتی بود بر حسب شرایط نداشتمش.آهاااااا یه چیز مهم هم اینه که اینستاگرام رو حذف کنم احتمالا.من پیج دوازده کاییم رو حذف کردم و احتمالا پیج پی ویم رو حذف میکنم چون واقعا حس خوبی نمیده بهم جدیدا اینستاگرام.به علاوه زمان زیادی رو ازم میگیره که میتونم به خودم اختصاصش بدم.در نهایت هم دلم میخواد نمازم رو دوباره شروع کنم.ان شاء الله بعد از این دوره شروع میکنم و دلم برای مسجد هم تنگ شده.برای اون لحظه ای که چادر سفیدم رو میکشم رو سرم و میرم سجده و تو گوش زمین نجوا میکنم درحالی که مطمئنم یکی تو آسمون صدامو میشنوه.برای کیک یزدی هاش و صوت زیبای حاج آقای مسجد.باید بزارمش تو برنامم.آشتیییی تو با قلب دیوانه ی من چه کردی؟مرسی ازت که یادم انداختی.

خلاصه که حسابی با خودم دوست شدم و دلشو به دست آوردم.هنوز یه کم کار داریما ولی خل.خیلی خوب پیش رفته فعلا.

شما چقدر به خودتون اهمیت میدید؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله اینترنتی شهر نو مسکن راه خانه فیلم سریال ونوس لیزر اموزش کاروکسب و اگاهی شبکه دنياي مزه ها مسیر دلنوشته های مهربانو بسم الله الرحمن الرحیم rooz nevesht haye man